شعــــر مــن ایــــل مـــن
عمــر رفت و سـه نسـل از مـن و تـو میگــذرد
من میـروم و مـا، میـرویم از پهنـه ی این خــاڪ
آب رفت و پـدر رفت و "تفـنگی" که به ماها داد
نسـل بر نسـل ایام خاطــره ای خواهــــــــــد مـاند
خانـه ای ماند از آنها که با چوبـه و گِـل
خشت بر خشت نهادند و پر از آیــه یِ دل
یـاددادن و بســـی بذرِ صفــا مـی ڪاشتــــن
هر رسم و سیــاقی که همـه مـی خواستـــن
آب شـد همان " بـــرف " ڪه ما را جمـع می ڪـــرد
یـخ شد بازی " هفت سنـگ " ڪه مرا گرم می ڪـرد
سنگ شد " آدمِ برفـی " ڪه مـن و تـو ســـاختیـم
گویـا، ڪه با "قایقِ سهرابِ زمان" دَم مـی ڪـرد
بازیِ " کِـل کِـله برد " و قـدم مــرد یه ایــــــل
ڪـه شب سـردِ زمستــان بـرام تعــریف شد
رفت از خـاطرمان اون قــصه ی " مـاه تی تی "
که لالایـیِ گهــواره برام "چــله یِ" هر شب می ڪرد
راستی ڪه " قنــدیل " لبِ مَشک یه مـادر بـزرگ
اشکیست ڪه سرِ سنگ مـزارش شمـع می ڪرد
سـرد شد قصه و داستـان و نشست شـب و روز
رفت آن زنِ فــامیل ڪه برات تـب می ڪـرد
عاقبـت تیشـــه ی امثـــال مــن و تـــو شڪــــست
خـانه ای را ڪه " دو سـی سال" از عمـرش گذشت
دور شـد عـاطفه از مـا و شکست ڪاسـه یِ من
ڪه یه عــامو و یه همـسایه ازش آب می خــورد
خــاک ماند و مـزارِ دو سه نسـل از مـن و تــو
پس ڪیست ڪه هـی یـاد کند این نــام پـدر را
ڪیست ڪه با خشت و گِلِ خـانه ی اجـــدادی
با بـانگ ســحر سـجده کند خــــاڪِ پـــدر را
" سـاحـل" سـراینــده : طاهر پوریانی
درخواست پیشگیری از پدیده نحس خودکشی در دیشموک
ڪه ,یه ,ی , ,ای ,مـی ,مـن و ,رفت و ,نسـل از ,و تـو ,
درباره این سایت